معنی اختراع آیزاک لوئیس
حل جدول
مسلسل سبک خودکار
لغت نامه دهخدا
لوئیس. (اِخ) شهری به انگلستان، دارای یازده هزار تن سکنه.
لوئیس. (اِخ) ماتیو گریگوری. داستان نویس انگلیسی، مولد لندن (1775-1818 م.).
اختراع
اختراع. [اِ ت ِ] (ع مص) شکافتن. خَرق. خرع. بریدن. (تاج المصادر بیهقی). || وابریدن کسی را از قومی یا از چیزی. || آفریدن. (مؤید الفضلاء). نو بیرون آوردن. (منتهی الارب). نو کاری کردن. (زوزنی). || از خود انشاء کردن. چیزی نو انگیختن. (مؤید الفضلاء). ایجاد کردن. پیدا کردن. پیدا کردن چیزی بماده و مدت، مقابل ابداع که پیدا کردن چیز است بی ماده و مدت: در وصف این حال قصائد غرّا و معانی عذرا اختراع و اقتراح کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 48). احتیاج مادر اختراع است. || از نو سخن گفتن. || اختراع دابه، ستور را چندی بسواری دیگری دادن و سپس بازستدن. || خیانت کردن کسی را. || گرفتن مال کسی را. || هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی). || سخن دروغ فرابافتن. (آنندراج). || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختراع، معنی آن ضمن معنی ابداع در حرف باء گذشت و در اثناء شرح و تفسیر لفظ تکوین نیز در باب اختراع بسط مقال داده شود. ان شأاﷲ تعالی. و مخترع در اصطلاح عروضیان بحریست و در ضمن بیان معنی لفظ متقارب نیز در این خصوص گفتگو بمیان خواهد آمد.
- اختراع کردن، از خود درآوردن. بافتن. ساختن.
عربی به فارسی
اختراع , ابتکار
فارسی به عربی
اختراع، جهاز، حیله، عده، قصه
سخن بزرگان
حتی حقیرترین موجودات نیز از نعمت های خداوند بی بهره نیستند.
کسی که فکر نمی کند، به ندرت دم فرو می بندد.
مغز بشر در زمان خود می تواند بهشتی از جهنم و دوزخی از بهشت به وجود بیاورد.
من نمی دانم که جهان مرا چه می داند؟ اما من خود را مانند کودکی می بینم که در کنار ساحل سرگرم بازی است و گاه و بیگاه با یافتن سنگ ریزه ها و یا گوش ماهیهای زیباتر و صافتر از حد معمول، خوشحال می شود؛ حال آنکه اقیانوس بزرگ حقیقت همچنان کشف نشده پیش رویم گسترده است.
تمام ذرات جهان دارای نیروی مرموزی به نام جاذبه هستند که باعث جذب آنها به یکدیگر می شود و به طور معمول ذرات هر توده مجذوب مرکز آن و توده ذکر شده، خود، مجذوب توده دیگری است.
آنچه می دانیم یک قطره است، آنچه نمی دانیم یک اقیانوس.
دانش کلی مانند خلیجی است که من و همکارانم تنها چند دانه ریگ جالب از این پهنای گسترده برداشته ایم.
شاید مانند کودکی باشیم که در کنار دریا با سنگ ریزه و صدفهای زیبا بازی می کند، اما بی خبر از آنیم که دریایی بس بزرگ و اقیانوسی بیکران در مقابل دیدگانمان وجود دارد که در اعماق آن اسرار بزرگ و شگفت انگیزی نهفته است.
در حیرتم که وجود ناچیز خودم را در مقابل عظمت آفریدگان و این دنیای بزرگی که در آن زندگی می کنم، به چه تشبیه کنم.
فرهنگ فارسی آزاد
اِخْتِراع، در اصطلاح حُکَماء اختراع مرحلهء دوّم از مراحل سه گانه ایجاد است و آن فعلی است که مسبوق به مادّه باشد ولی مسبوق به زمان نباشد بلکه سابق بر زمان باشد مانند منظومهء شمسی که تا خورشید و ماه و ستارگان ایجاد نشوند و بحرکت نیایند، زمان یعنی سال و ماه و روز و اجزای دیگر زمان بوجود نمیآید. (بذیل کلمات اِبداع و اِحْداث و قوس صعود و نزول نیز مراجعه شود)،
فرهنگ معین
(اِ تِ) [ع.] (مص م.) آفریدن، ایجاد کردن.
فرهنگ عمید
وسیله یا چیزی تازه و بینظیر و بدون نمونۀ قبلی که قبلاً شخصی نظیر آن را نساخته باشد،
(اسم مصدر) ساختن چیزی یا پدید آوردن روشی که پیشتر مانند آن دیده نشده باشد،
(اسم مصدر) [قدیمی] خلق کردن، آفریدن،
(اسم مصدر) [قدیمی] پدید آوردن چیز نو،
فرهنگ واژههای فارسی سره
نوآوری، نخست سازی، برساخته
مترادف و متضاد زبان فارسی
آفرینش، ابتکار، ابداع، نوآوری، دروغپردازی، شایعهسازی
فارسی به ایتالیایی
scoperta
کلمات بیگانه به فارسی
نوآوری
فرهنگ فارسی هوشیار
شکافتن، بریدن، آفریدن
معادل ابجد
1417